ارشد

نتایج فوق لیسانس آزاد پریشب اومد ... حقیقتا وقتی توی سایت اعلام نتایج  جلو اسمم خوندم که نوشته قبول در انتخال اول خوشحال شدم ... سه نکته خیلی مهم بود که خوشحالی منو پر رنگ می کرد .

اول اینکه سرباز هستم و در دوران سربازی به قدری از آدم بهره کشی می کنند که از نظر جسمی و ذهنی توانایی چندانی برای کار دیگه ای باقی نمی مونه .... ولی من تونستم درس بخونم و خوب بخونم ... یادم اومد روزایی که ساعت ۷ صبح سر خدمت بودم و ۷ شب می رسیدم خونه ... تازه روز من شروع می شد چون از اون ساعت اختیار دقایقم دست خودم بود ... چه شبهای زیادی روی کتاب و جزوه هام خوابم برد و صبح خسته تر و کوفته تر کار رو شروع می کردم به امید شب که روز جدید من شروع بشه ... به یک آن انگار تمام اون سختی ها به شیرینی از تمام وجودم رخت بربست ... و البته باز هم فهمیدم که خدا چقدر دوستم داره و چقدر بهم توانایی داده ...

دومین موضوعی که خوشحالم کرد تراز و رتبه و گریدم توی آزمون بود ... اگه اشتباه نکنم برای قبولی توی این رشته و واحد دانشگاهی حدود ۱۵۰۰ نفر لیسانسه خانم و آقا شرکت کردن ... و با توجه به سخت گیری هایی که به دانشگاه آزاد شده بود تنها ۲۰ نفر از این تعداد قبول شدند و من توی این ۲۰ نفر بودم و رتبه من توی این ۱۵۰۰ نفر ششم هست ... دوستان زیادی داشتم که برای این آزمون و آزمون دولتی فارغ البال تلاش کردن ولی رتبه هاشون جملگی دو رقمی بالای ۵۰ و یا سه رقمی بود ... ممکنه نوشتارم خود ستایی باشه ... ولی مگر نه اینکه تحمل سختی .. صبر و امید.. زاینده شادی و موفقیت و سزاوار ستایش است؟

و سوم این که اگر ثبت نام کنم در رشته ای ادامه تحصیل می کنم که انتخاب اولم و تنها انتخاب دلی ام هست ... همیشه رشته و گرایشم رو از ته دل دوست داشتم ... دوران لیسانس توی درسای تخصصی غرق می شدم ... پروژه فارغ التحصیلی یا حل تمرینایی که توی درسای تخصصی می ذاشتم از بهترین خاطرات من از دانشگاه هست ... روزهای خوبی تو راهه ... دقایقی که با مطالعه و تحقیق و کار عملی با رضایت خاطر از ته دل ماندنی خواهند بود ... میخوام بالاترین معدل رو داشته باشم ... حالا که سد سربازی هم برداشته شد تا دکترا ادامه خواهم داد ...

پ.ن۱ : نتایج ارشد دولتی هم پس فردا شب می یان ... هرچند تا همین جا به گام اول خواسته ام در مورد ادامه تحصیل رسیده ام ....

 پ .ن۲ : حرف زیاد هست و عطش نوشتن ... اما زمان پرشتاب و اتفاقات این روزها وقت گیر ... دلم می خواد اینجا خیلی بیشتر بنویسم ...

- ... رها؟

-رها ...

 آن بکر نجیب ...

آن نگاه غریب

آن بیکرانه خاستگاه لحظه های من کجاست؟

تا بگیرم پرده ای از او

و بگویم با دل پرسشگرم آری!

خدایم از برایش

در دل هر چیز پاسخی بنهاده است ....

نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

به به
چه وقتی من رسیدم اینجا...
مبارکه قبولیت بهزاد جان... تو یکی از ادمایی هستی که بهترینها باید مال تو باشه چون لیاقتش رو داری
مبارکه وبلاگ جدیدت... خیلی خوشحالم که حالا تو هم مینویسی
مبارک باشه دل خوشی هات :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد