مرا تو بی سببی نیستی

فکر می کنم بعد از این ترم مقدار زیادی استراحت کنم ... یک فراغت خاص که با شیرینی انجام مقدمات برای شروع زندگی مشترک ما همراه میشه ... یک نگاه به عقب می کنم ... چندان دور نبودند روزایی که من می شمردمشون ... روزهای ترانه و اندوه شاید ... روزایی که بی عشق و خاکستری بودن ... و من چقدر زود در مسیری که می خواستم قرار گرفتم ... وقتی به تو فکر کردم و تو درخواست همراهی ام را قبول کردی ... در این یکسال هر لحظه نهال عشق ما به خود بالید هی نوازش شد و هی رشد کرد و امروز کم کم سایه ای دارد تا ما رو در بر بگیره و تنه ای که بتونیم بهش تکیه کنیم ... 

یکسال از نامزدی ما میگذره .. دیشب تا دستمو  گرفتی تا با هم کیک رو ببریم باورم نمی شد که چه زود یک سال شد و چقدر من و تو روزهای پویا و پاک و بالنده ای داشته ایم .... 

  من این بیقراری را به دنیایی نمی دهم ... خواستنت تمام ثروت من است سارای من .... 

 

مرا

تو

بی سببی

نیستی...

به راستی

صلت کدام قصیده ای

ای غزل؟

ستاره باران جواب کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه تاریک؟

کلام از نگاه تو شکل می بندد.

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی...

پس پشت مردمکان

فریاد کدم زندانیست

که آزادی را

به لبان بر آماسیده

گل سرخی پرتاب می کند؟

ورنه

این ستاره بازی

حاشا

چیزی بدهکار آفتاب نیست.

 نگاه از صدای تو ایمن می شود.

چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی...

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشناس چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ

قشنگ بود، عاشق باشید و خوشبخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد