بوی بارون شبانه بهارانه مسخ کننده و دلپذیره  

به خصوص که دو ساعت دویده باشی و همچین احساس کنی شاداب تری ... 

چهار روز بعد از تعطیلات گذشت و همه روزها برای من پرمشغله بود ... چهارشنبه و پنجشنبه هم تا ظهرش اینطوریه ولی به امید خدا باز آخر هفته بعد از یه هفته پرتلاش کلی خوش می گذره .... 

 

پارسال از اول سال تا خرداد با شوق عجیبی مسائل سیاسی رو مرور می کردم ... نمی دونم چرا امیدوار شده بودم که جامعه به سمت معیارها و باور رفتارهایی که من دوست تر می دارمش در حرکته ... البته اقرار می کنم که اشتباه کردم و هنوز توده هایی بزرگی از جامعه هستن که کاملا تفکر سنتی مذهبی شدید دارن و من این مساله را ندیده بودم اما ... 

این روزها بسیار متاسفم برای راهی مه می ریم ... برای وجدان ها و انسانیت هامون ... برای پاکی ها و خوبی هایی که حق ماست و ما از اونها بی خبریم .... 

بگذریم .... همچنان دلم می خواد بغض خواسته های سیاسی ام رو فروخورم ...افسوس آنچه بر جامعه ما می گذرد دلم را می سوزونه .... در شرایط فعلی باید اینقدر صبر کنیم و هوشیار باشیم و امیدوار بمانیم تا ایمان انسان بودن تمام قبیله مان بارور شود ... 

 هنوز بارون می یاد و بو نم بارون تمام اتاقم رو پر کرده ... یاد تو بهترین لالایی شبانه ام خواهد بود ...   

ریشه در اعماق اقیانوس دارد -  شاید - 

                    این گیسو پریشان کرده

                                       بید وحشی باران .

یا ، نه ، دریایی است گویی ، واژگونه ، بر فراز شهر ،

                                                 شهر سوگواران .

هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش

ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر ، با تشویش :

رنگ  این شب های وحشت را

                                   تواند شست آیا از دل یاران ؟

چشم ها و چشمه ها خشک اند .

روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ ،

همچنان که نام ها در ننگ !

هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد .

آه ، باران ،

ای امید جان بیداران !

بر پلیدی ها - که ما عمری است در گرداب آن غرقیم -

                                         آیا‌، چیره خواهی شد ؟

 

؛آه باران- فریدون مشیری:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد