با تو

می نویسم برای شش فروردین ۸۹ که من و تو سه ساعت تمام زیر نم بارون ساحل زاینده رود رو از دو طرف طی کردیم و نفهمیدیم چطور این زمان گذشت ...  

می نویسم برای خیس شدنمون زیر بارون ... نسیم بهاری و بوی گل های شب بوی بارون زده  

من با تو همه خوبی ها رو از ته قلبم احساس می کنم ... من با تو به معصومیت کودکی ام برگشته ام ... با تو همه چیز رنگ و بوی واقعیت صداقت داره ...  

با تو صاحب بهشتم .... 

 

با تو این تن شکسته
داره کم کم جون میگیره
آخرین ذرات موندن
توی رگهام نمیمیره
با تو انگار تو بهشتم
با تو پرسعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من
اگه رو حصیر بشینم
اگه هیچ نداشته باشم
با تو من مالک دنیام با تو در نهایتم من
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من
با تو شاه ماهی دریا
بی تو مرگ موج تو ساحل
با تو شکل یک حماسه
بی تو یک کلام باطل
بی تو من هیچی نمیخوام
از این عمری که دو روزه
در اتاقم واسه قلبم
پیرهن عزا بدوزه
با تو انگار تو بهشتم
با تو پر سعادتم من
دیگه از مرگ نمیترسم
عاشق شهامتم من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد