احساس خواب آلودگی نمی کنم اما خوب می دونم حتما امشب خواب عمیقی خواهم رفت.. امروز هم گذشت و تمام هفته ای که برایش درگیر شد... دیشب نفهمیدم کی صبح شده فقط خوشحال بودم که کارم تمام شده و یک ساعتی می خوابم و می رم سرکار ... نتیجه اون خیلی خوب بود و من تونستم نتیجه کارم رو هم به آقای معاون وزیر نشون بدم هم به رئیسم و هم به خودم تا یادم بمونه می تونم اگه چیزی رو بخوام حل کنم ....

تو باز هم همراه من بودی ... از دیگر خوشبختی های من اینه که ما هم رشته ای  هستیم ... و خیلی خوب کار من رو درک می کنی و خیلی جاها بهم کمک می رسونی با وجودی که پروژه های خودت هم هست ... همین که حس می کنم کنارم هستی خودش نهایت انرژی و امیده چه برسه به این که تازه خیلی دقیق و خوب و بهتر از خودم حتی چالش های کارم رو درک می کنی ؛ تحمل می کنی و به من مشاوره و راهنمایی فنی می دهی .... و در عمل ماهرانه مشکل کاری من رو درک کرده ای و حل کرده ای ...

دو هفته هم از اومدن ما از سفر گذشت ... زمان مهم ترین مساله ای هست که این روزها ضمنا بهش فکر می کنم ... من باید بتونم هم خودم شتاب بیشتری به کارام بدم و هم کمی از شتاب گذر زمان رو کم کنم ... یعنی باید کارای نا لازم زمان بر رو فعلا اولویت پایین بدم و حتی بتونم اونها رو برای دو سه ماهی بلوکه کنم .... و هم باید سعی کنم هر کاری رو سر موقع خودش انجام بدم تا به بعدا موکول نشه چرا که بعدا هم حجم کارها زیاد می شه و وقت کم ...

این هفته تازه می خوام ترم جدید رو افتتاح کنم! ... البته دوهفته دیگه میانترما شروع می شه و بلافاصله هم پایان ترم و سمینار این ترم و .... بعدش هم که کلی کار مهم مهم داریم ... اول که به دو ماه فکر می کنم یه کم نگران می شم ولی خب کم کم حالم خوب می شه چون هم زمان رو باید بیارم باز کنم و کارا رو تقسیم کنم توی زمان و هم این که می دونم تو باز در کنارم هستی ... دلم گرم می شه و تازه انگار دوست دارم که زودتر این روزها شروع بشن ...

امروز داشتم به قصه استخدام رسمی فکر می کردم ... آنی به ذهنم اومد که سی سال باید کارمند باشم حتی اگر روزی رئیس هم بشوم ... حتی با این که می دونم حقوقش خیلی بهتر از کار بیرونه و تقریبا امنیت خاطر خوبی می یاره ... ولی واقعا نمی دونم این من رو ارضا می کنه یا نه ... امشب که قراره عمیق بخوابم برنامه ای برای عمیق یا حتی سطحی فکر کردن به هیچ مساله ای به جز استراحت رو ندارم ... امشب وقت استراحته و گرنه خستگی می مونه برای فردا و فردا باز باید برای اون وقت بزارم و بخوابم!!!

پ . ن: می خواستم از سفر بنویسم ... از این که چقدر خوب گذشت ... از لحظه لحظه قشنگش ولی زمانش گذشت و من نتونستم آپ کنم ... این پ.ن. نقدا اینجا ثبت شده و رسما اعلام میشه از داشتن همسفر همیشگی چون شما برای تمام عمر بسیار کیفور و شاد می باشیم ....

 

90.jpg

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد