این روزای اردیبهشت انگاری واقعا بهشت اومده رو زمین! مخصوصا صبحای زود... اگه از خوابتون بزنین اصلا ضرر نمی کنین... اگه انگشت سبابه رو بذارین روی انگشت شصتتون اونوقت پویایی و نشاط مولکولای هوا رو زیرش احساس می کنین! ... این روزا از سال رو خیلی خیلی دوست دارم ... دقت کردین؟ برگای سبز طبیعت هم هنوز سبزشون جوونن ... یعنی اونقدا رنگ سبز تیره ندارن ... صبحها که می خوام برم اداره عمدا زودتر راه می افتم تا با یه چند قدمی توی پارک ، کنار زاینده رود با بوی گل و چمن خیس و نسیم صبح کلی عاشقی خدایی رو بکنم که این همه با سلیقه آفریده ....

براستی آدمی جز اجر ِ رفتارش و ارج به خویشتن نیست. "اصالت بودن" در وجود هر جنبنده ای نشات گرفته از خدای ِ بارور است و برای آدمی تنها مراقبت از آن کافیست تا قربت ِ عشق خدا به آفریده هایش را احساس کند.  

تنها مراقبت ، مراقبت و مراقبت و سعی آگاهانه ء مستمر در جهت اغنا  ِ  ارزشمندی وجود آدمهاست که سنگینی کشیدن بار زندگی را آسان می کند.  

این روزها دریافته ام "چگونه من شدن " را. کافیست استمرار سعی مراقبت از خدای درون را با حوصله تمام تکرار کنم.  

خداوندا براستی مرا خدائی! و از بودن تو همیشه به خود بالیده ام... خداوندا مرا یاری کن همیشه بتوانم مراقبت ِ از توی ِ دمیده شده در روح و جانم را کوشا و پایدار باشم. باری خدایم ... عاشقانه هایم! دلیل عاشق شدن و سوختن و عاشق ماندنم ، مرا کمک کن تا بتوانم آنچه را که در شان توست در خویشتن به پادارم. مهربان ... آری امروز تنهایم... اما تو که هستی تنهای ِ مغرور و پر از استغنا هستم. تو که هستی همه چیز هست ... تو که پیشم نباشی ، "نه هست های ما آنچنان که باید و نه باید ها" ... همیشه با من باش ، ای بی تو بودن ، زجر ِ تحمل ِ سنگینی ِ بار امانت...تا همیشه با من باش ... تا همیشه ....  

۸۶/۰۲/۲۳

 

داریو هام رو می گشتم فایل های قدیمی ام را پیدا کردم .... از سالها پیش ... این یکی دقیقا مال سه سال پیش بوده که همچنان حرف امروزم هست جز این که دیگه تنها نیستم و قلب مهربون و صبور و عاشقی دنیام رو به گلی رنگی و رویایی کرده ...

پ.ن: اینجا زیاد حرف داشتم اما امشبم صرف خوندن نوشته های قبلی ام شد ... فرصت خوبی بود برای فیدبک گرفتن و خودارزیابی ... تا مسیر امروز و فرداهام رو بهینه کنم و الگوریتم هام رو بهبود بدم ...