چه احساس غریبی دارم ... دلم شور می زنه ... اما بیشتر آرومم تا مشوش! ... ثانیه ها هم زود میگذرن و هم خیلی خیلی دیر ... امشب برای اولین بار به خونه خودت می یایی ...و من میزبان پدر و مادر و خواهر تازه ام هستم ... از آمدن تو همه خانواده شاد و خوشحالن ... امشب میلاد امام رضا هم هست ... باز برای من همه چیز شاده... امشب همه چیز و همه جا شاد و سبک به نظرم می یان ... احساس می کنم قلبم مطمئن و دلم پر از زندگی خواستن شده ... فقط کمی هیجان زده ام ... اینجا به زور تمرکز دارم ... نکنه امشب جایی هول کنم! ... خدایا اینقدر بی قرارم کرده ای؟ اینقدر خواستن به من داده ای؟!! من نمی توانم شکر گذارت باشما ... باش ... در کنارم باش ... مهربونم رو از تو گرفته ام ... و خود تو باید کمکم کنی تا برای او بهترین باشم ... خدایا من بی تو هیچم ... هیچ ... در کنارم باش تا با تو لایق باشم ... برای ساختن دنیایی در بطن عاشقی ها و مهربانی ها در کنارم باش ... خدایا به امید تو ... لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ ! های ! نپریشی صفای زلکفم را، دست! آبرویم را نریزی، دل ! - ای نخورده مست - لحظه دیدار نزدیک است |