دل واسه فردا خیلی تنگه

بعد از دو ماه امشب اولین شبی هست که می دونم فردا تعطیلم ... این دو ماه طول هفته کار بود و پنجشنبه و جمعه دانشگاه ... تازه به موازاتش پردازش هایی که می کردم و می شدم تا ما همدیگه رو بیشتر بشناسیم ... سمینار و مقاله های درسی ...برنامه های خرید یه سقف! و کارای جنبی دیگه هم بوده ... فکر کن ... فردا تا ۸ صبح می تونم بخوابم!! هرچند فردا می رم باشگاه ... استخر ... خرید و آماده شدن برای مراسم پس فردا ... 

این دو ماه گذشته بهترین اتفاق زندگیم رو برای من داشت ... با این همه اتفاق به هیچ عنوان احساس خستگی نمی کنم ... احساس می کنم ته دلم آروم شده و خیلی خوشبینانه تر و پر امید تر از آنچه بودم به زندگی نگاه می کنم ... اینها برای اینه که تو هستی ... در کنار من ... توی قلب و ذهن و جانم .... 

تازگی ها تا گیتارمو بر می دارم ... انگار انگشتام بهتر می شینه روی فرت ها ... دلم نت ها رو می خونه ... و لبهام نا خود آگاه به ترانه عاشقی باز می شه ... اشک چشمام آنی چشمامو گرم می کنه ... و دلم .... برای بودن در دنیایی که تو را داره می لرزه .. می خنده .. پر می کشه .... 

  

آره پیروز شدم 

قلب غمو شکستم 

قصر عشقو فتح کردم 

تو دلش نشستم 

به فلک چیزی نگفتم 

نکنه چشم بزنه؟!! 

عهد و پیمونی که با سادگی های تو بستم ... 

نه گلایه نه شکایت  

نه یه بغض بی نهایت 

یه شروعی تازه دارم ... یه ترانه یه حکایت 

صاف و ساده پاک و معصوم عشقو تو چشات می بینم 

 برای به تو رسین دیگه هیچ غمی ندیدم 

می خوام حالا برش کنم ... سفر به شهر عشق کنم 

فرمانده باشم تو خوشی ... زندگیمو بهشت کنم 

آره فرداها قشنگه ... دل واسه فردا خیلی تنگه  

دل دیگه قهرمان شد ... با غصه ها بجنگه ....

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ http://matrokeh.blogsky.com

با عشق زندگی به شکوه تمام رنگهاست...زندگیت همیشه رنگین کمان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد